تجربه نقشه مغزی (QEEG)
خانمی که نقشه برداری از مغز من را انجام می داد، م. ف. الف. ، صورت گرد مهربانی داشت و موهای مشکی کوتاه که کمی از آن از جلوی روسری ش بیرون بود. در دفتر او یک تابلوی خوشنویسی زیبا، و همچنین لیوانی با نوشته ی “BREATH” که زرد درخشان بود، جلب توجه میکرد.
م. ف. الف. یک نوروتراپیست است، یعنی نوعی درمان جایگزین انجام می دهد که شامل تحریک امواج مغزی تا رسیدن آنها به یک فرکانس خاص است. نوروتراپی در حال حاضر طرفداران خود را دارد، اما پزشکانی هم هستند که نسبت به آن مشکوکند و اساس آن را زیر سوال میبرند. م. ف. الف. دارای مدرک دکترای رواشناسی بالینی و گواهی نامه Neurofeedback وqEEG نیز است. او بسیار مطمئن و با سواد است و همین ویژگی ها باعث شدند من به طور ذاتی بخواهم به او اعتماد کنم.
م. ف. الف. قبلاً کلینیکی را دریکی از شهرهای شمالی ایران داشت، جایی که او در درجه اول کودکان مبتلا به ADHD را ویزیت میکرد و با استفاده از روش های نوروتراپی به آنها کمک میکرد تا تمرکز کنند. علاوه بر این با ورزشکارانی که می خواستند عملکرد خود را بهبود ببخشند یا افرادی که از درد و اضطراب مزمن یا افسردگی و یا انبوهی از اختلالات دیگر رنج می بردند، کار می کرد. او این روزها در کلینیک جدیدش در تهران آنقدر مشغول است که به سختی توانست بین مراجعانش جایی برای صحبت با من و گرفتن ثبت از من باز کند. تجهیزات نقشه برداری مغز موجود در کلینیک او شامل این موراد بود: کلاه های پارچه ای متناسب با اندازه های مختلف. یک تیوب الکتروژل( ماده ی ژل مانند رسانا) و یک دستگاه نقره ای شکیل ساخته شده توسط سرمدتک که سیگنال های مغز من را دریافت می کند و آنها را به داخل کامپیوتر ارسال می کند.
من از آن دسته افرادی هستم که روی رفتارهای خودم وسواس دارم و همواره فکر می کنم یک مشکلی در مغزم وجود دارد، یا بخشی از مغزم اشتباه کار میکند. گاهی هم احساس میکنم در بعضی چیزها توانایی های منحصر به فردی دارم که هیچ کس دیگری در آن شبیه به من نیست.
بنابراین اعتراف می کنم که به ثبت این نقشه مغزی و همه ی اطلاعاتی که در مورد ان شنیده یا خوانده بودم، بیش از حد تصور فکر می کردم: مثلا به این فکر میکردم که این نقشه شاید بتواند مثل یک تست شخصیت باشد اما علمی است. من مدام به این جمله از پاول سوینگل می اندیشیدم که: “مغز همه چیز را به ما می گوید.”
م. ف. الف. کلاه ثبت را که در آن الکترودها از قبل دوخته شده بودند، روی سر من گذاشت و دو الکترود را به لاله های گوش من (مناطق بدون فعالیت الكتریكی) بست، تا به عنوان ثبت پایه عمل كند. همانطور که او شروع به ژل زدن 19 الکترود روی سر من کرد ، من از دو فکر که در سرم میگذشت کمی عصبی شدم: یکی اینکه بعد از این تست مشخص شود که مغزم بد کار میکند یا نقصی دارم و دیگر اینکه مشخص شود خیلی خیلی معمولی و شبیه بقیه آدمها هستم و هیچ ویژگی خاصی ندارم.
آزمایشهای EEG ، که سیگنال های الکتریکی مغز را اندازه گیری می کنند ، برای دهه ها توسط پزشکان مورد استفاده قرار گرفته است تا بدنبال ناهنجاری هایی در الگوهای موج مغزی باشند که ممکن است نشان دهنده سکته مغزی یا آسیب مغزی باشد. نوعی از نقشه برداری مغزی که از همین امواج EEG برای رسیدن به آن استفاده می شود، qEEG است. این تست از همان اصل کلی آزمایشات EEG پیروی می کند ، اما عنصر کمّی بودن نیز به آن اضافه می شود: م. ف. الف. امواج مغزی من را با یک پایگاه داده از مغزهای نرمال مقایسه می کند. از لحاظ تئوری ، این به پزشکان اجازه می دهد تا انحرافات ظریفی که ممکن است نمای چندان واضحی هم نداشته باشند را پیدا کنند. مثلا مشکلاتی در امواجی که با انعطاف پذیری شناختی یا تکانشگری مرتبط است.
در نوروتراپی ، qEEG به طور کلی پیش درآمد درمان هایی مانند نوروفیدبک یا تحریک عمیق مغز[1] است که برای تغییر امواج مغزی یا آموزش به افراد برای تغییر امواج مغزیشان، به کار می رود. نوروتراپی ادعا می کند بدون نیاز به گفتگو درمانی یا مداخلات دارویی ، با پرداختن به نوسانات عصبی پایه برای این مشکلات ، می تواند افسردگی طولانی مدت یا PTSD یا خشم را تا حد زیادی درمان کند.
اما منتقدان معتقدند که پیرامون درمان های نوروتراپی – که ممکن است ده ها جلسه طول بکشد و کدام صدها هزار تومان هزینه داشته باشند – تحقیقات بسیار کمی برای ورود آنها به گایدلاین درمانی انجام شده است. اگرچه جامعه پزشکی توجه بیشتری را به این زمینه ، به ویژه در اروپا ، معطوف کرده اند ، اما در ایران هنوز هم تا حد زیادی در میان پزشکان ناشناخته است ، زیرا در پروتکل های درمانی ایران هنوز جایی برای استفاده از این ابزار جدید باز نشده است. البته شاید مسئله از اینجا ناشی شود که در ابتدایی ترین سطح ، هرکسی که توان سرمایه گذاری و تهیه تجهزیات را داشته باشد، این امکان را دارد که آزمایش qEEG را انجام دهد ، حتی در صورتی که قادر به تحلیل درست نقشه مغز هم نباشد. صدور گواهینامه برای اجرای آزمون qEEG به آموزش چندان زیادی نیاز ندارد اما هر فردی که این دوره ها را بگذراند، حتی بدون تجربه قبلی درمانگری می تواند از این ابزار استفاده کند.
این آفتی ست که باعث می شود سطوح استفاده از این ابزار ارزشمند افت کند و عملا در مواردی تبدیل به محلی برای کسب درآمد بدون انجام خدمت جدی ای در جهت بهبود بیماری گردد.
همانطور که جی گانکلمن ، متخصص EEG و رئیس سابق انجمن بین المللی نوروفیدبک اذعان کرده بود که: “این بازار شبیه غرب وحشی است ، مراقب خریداران بی تجربه و شیاد باشید.”
همه اینها برای این است که می گویند اگرچه درمانگران ماهر می توانند انواع اطلاعات را از EEG بگیرند ، اما طبق گفته میشل هریس-لاو ، نوروساینتیست در مرکز پلاستیسیتی و بازیابی مغز جورج تاون ، “از این آزمایشات در جهت گزافه گویی نیز ممکن است استفاده شود”. و این نگران کننده است چرا که در سال های اخیر، فناوری EEG ارزان تر شده و به طور گسترده تری در دسترس است. نقشه مغز qEEG ممکن است هزینه ای در حدود چند صد هزار تومان داشته باشد ، این بدان معناست که افراد بیشتری به دنبال امواج مغزی خود هستند ، نه فقط برای اهداف تشخیصی ، بلکه همچنین با هدف بهینه کردن و شناخت عملکرد مغز خود.
م. ف. الف. هنگام تنظیم الکترودها روی سرم گفت: “مردم به دنبال بهینه کردن کارکرد مغز خودشان هستند اما آنچه اغلب به آن می رسند این است که ما در نهایت گزارشی که مقداری از جنس آسیب شناسی است به آنها میدهیم که البته حدس می زنم به دانش درمانگر از آسیب شناسی عصبی نیز تا حد زیادی بستگی دارد. “
به عنوان مثال یکی دیگر از کلینیک های فعال در ایران “روانشناسی توجه و عملکرد” را با استفاده از نقشه های مغزی نشان می دهد و سپس با استفاده از نوروتراپی به آنها کمک می کند تا “به جای واکنش، خودشان عملگر باشند و رفتار منفعل نشان ندهند. کلینیک های دیگری هم هستند که از این فناوری برای کمک به ورزشکاران و دانش آموزان استفاده می کنند. گونکلمن در جای دیگره گفته است: “مدیران تجاری وجود دارند که می خواهند برخی از وسواس های مدیریتی دست و پا گیر خود را کاهش دهند یا ورزشکارانی که می خواهند عملکرد نواحی حرکتی در خود را تنظیم کنند.” اگر یک درمانگر یا نوروتراپیست با دانش و مهارت با آنها همراه شود، احتمالا رسیدن به این نتایج ممکن باشد. اما اگر با یک فرد شیاد و بی دانش روبرو شوند، تنها اتفاقی که می افتد از دست دادن هزینه ی چندین جلسه تمرین یا درمان بی نتیجه است.
پنج دقیقه اولی که مغزم نقشه برداری می شد، با چشمان بسته نشسته بودم. ذهنم احساس آرامش می کرد. داشتم به این فکر می کردم که داشتن مغز چه حسی دارد و سعی می کردم روی احساساتی که در آن لحظه داشتم تمرکز کنم. م. ف. الف. گفت: “چشمهای شما از زیر پلک بسته تان بیش از حد در حال تکان خوردن است” او پیشنهاد داد که انگشتانم را روی پلک هایم بگذارم تا چشم هایم کمی آرام شوند. بقیه مراحل تست خیلی آرام نشسته بودم و سعی می کردم بی فکر بمانم و چشمهایم را نیز را بی حرکت نگه دارم.
وقتی نیمه اول آزمایش به پایان رسید، سرک کشیدم و امواج مغزی خود را بر روی صفحه کامپیوتر م. ف .الف. دیدم: 19 خط نازک و خاکستری لرزان که در پس زمینه سفید کشیده شده بودند. فعالیت مغز من شبیه خط خط های بچه های مهدکودکی بود. م. ف. الف. از من خواست تا را برای نیمه دوم با چشمان باز بنشینم ، و در حالی که صفحه کامپیوتر روبرویم رار داده شد و تماشای امواج مغزی در زمان واقعی باعث خودآگاهی بیشتر من شد. برنامه نرم افزاری او هر بار که پلک می زدم قله های تیزی را روی صفحه نشان میداد و این را قبل از شروع آزمایش واقعی م. ف. الف. در بخش تمرینی به من یاد داده بود و به خاطر همین از من خواسته بود تا حد ممکن پلک کمتری بزنم.
وقتی کار ما تمام شد ، او 10 دقیقه امواج مغزی من را با دقت از نظر گذراند. دو خط از آنها ظاهرا مطلوبش نبود. م. ف. الف. به من گفت البته چندان عجیب نیست و این به خاطر همان حرکات چشم من است.
او گفت: وقتی چشمهایتان را می بندید انتظار داریم آلفای بیشتری ببینیم. در واقع بسته یا باز بودن چشمان شما کاملا قابل تشخیص است.اما در EEG تان چشمان باز شما، کاملاً بسته به نظر می رسد. به من میتواند بگوید که ممکن است دیشب خوب نخوابیده باشید ، ممکن است کمی اضطراب داشته باشید ، یا ممکن است بیش از حد حساس باشید، یعنی مغز شما خیلی با خودش صحبت می کند و نمی توانی خودت را ساکت کنی. ” همه اینها دقیق بود ، در واقع برای من خبری نبود.
م. ف .الف به بررسی سیگنالهای من ادامه داد ، بخشهایی را انتخاب کرد که با پلک زدن من تحت تاثیر قرار نگرفته بود و سعی کرد داده های تمیز کافی را برای مطابقت با پایگاه داده جمع آوری کند. او در نهایت توانست حدود چهار دقیقه سیگنال خوب و بدون نویز و آرتیفکت را از طریق برنامه انتخاب کند ، و آنالیز امواج مغزی من را انجام دهد. نقشه مغز من چیزی شبیه نقشه حرارتی بود، و مناطق نسبتاً زیاد و کم عملکرد را با رنگ های مختلف نشان می داد. در اکثر معیارها، مغز من سبز متوسط بود و این یعنی از نظر آماری تفاوت من با بقیه افراد، ناچیز به نظر می رسید.
با این وجود م. ف. الف. به من بعضی از مکمل های ویتامینی را برای تقویت ارتباطات عصبی به من توصیه کردچون دامنه امواج من هم از نظر تجربه ی او پایین بود. او گفت: “مدیتیشن برای شما خوب است، اما برای مدیتیشن به چیز دیگری احتیاج دارید.” من برای شما باید برخی تمرین های مربوط به افزایش آلفا را در نظر میگیرم، که این تمرینات در ابتدا شامل قرار دادن هدفون برای گوش دادن به صداهایی است که باعث می شود امواج مغزیتان به فرکانس مناسب برسد.
م. ف. الف. شروع به جمع کردن کلاه پر از الکترود کرد و من متوجه شدم که قسمت ثبت EEG تمام است. او در حالی که وسایل را جمع میکرد گفت: “از ملاقاتتان خوشوقت شدم.” بعد اضافه کرد: “ملاقات با مغز شما خوب بود!”
هرچند qEEG ممکن است چیزی شبیه به تست شخصیت نباشد، اما با این وجود همان احساس رضایت بخش ناشی از تجزیه و تحلیل شدن را برای من به وجود آورد. مغز من نقشه برداری شده بود، شکل امواج مغزی خودم را دیده بودم، و همچنین درک جدید و بهتری از مغز مضطرب خودم در مقایسه آنچه در آن بعد از ظهرها اتفاق می افتد که ساعت ها به دلیل تست های آنلاین شخصیت از دست می دهم ، پیدا کردم.
تصمیم گرفتم نظر دوم را از دکتر الف. ک. بگیرم. چند نفر از دوستانم او را به عنوان شخص مناسبی برای تفسیر EEG توصیف كرده بودند. از او وقت گرفتم و به مطبش مراجعه کردم. دوستانم به من گفته بودند که او سالهاست از تكنولوژي EEG در بيمارستان برای تشخیص و مانیتور بیمارانش استفاده می کند. وی گفت: “اوایل سال پیش بود که متوجه شدم در طول فعالیتم به عنوان پزشک، بیش از 3500 EEG را خوانده ام.” وقتی او به نتایج من نگاه می کرد، گفت که از نظر او مقدار داده های من کافی نیست. وی گفت، برای تهیه نقشه مغزی مناسب، از نظر او حداقل ثبت 10 دقیقه با چشم باز و 10 دقیقه با چشم بسته نیاز است. اما با این وجود وی با اطمینان از شخصی که قبلاً بیش از نیم میلیون بار این کار را انجام داده است، بازخوانی EEG را فشرده کرد.
مانند م. ف. الف، دکتر الف. ک. آلفای من را بررسی کرد. وی گفت: “وقتی چشمان خود را می بندید ، انتظار داریم كه آلفا را در پشت سر شما ببینیم، اما در مورد شما آن را نمی بینیم.” این بدان معنا بود که وقتی چشمانم بسته بودند، سیستم های پردازش تصویری من آرام نبوده اند – همان ناتوانی در ساکت کردن ذهنم که م. ف. الف. متوجه شده بود. وی همچنین شواهدی از خواب آلودگی سبک را مشاهده کرد: “با EEG ، ما می توانیم دقیقاً بگوییم که چقدر هوشیار هستی.” حق با اون بود؛ آن روز کم خوابیده بودم.
دکتر الف. ک. نیز نکات خوبی درباره آلفای من ذکر کرد. وی نقطه ای را در روی سرم نشان داد و گفت: “آلفای اینجا 11 یا 12 هرتز است ، کمی سریعتر از حد متوسط” ، که به طور کلی با حافظه بهتر برای تجربیات ارتباط دارد. اما اگر من می خواستم عملکرد بهینه داشته باشم، او با م. ف. الف. موافق بود که برخی از تمرین های مربوط به آلفا به من میتواند کمک کند تا ذهنم را آرام تر کند و بتوانم بهتر بخوابم و حداکثر هوشیاری را در طول روز داشته باشم.
دکتر الف. ک. به خاطر درخواست خودم توضیحات تخصصی بیشتری در اختیارم گذاشت اما علیرغم تصورم این اطلاعات تخصصی و آن اطلاحات پزشکی بر احساسم نتیجه ی عکس داشت و برایم خوشحال کننده نبود. احساس می کردم مغزم باید همچنان برایم یک رمز و راز باشد و دوست داشتم از راز آلود بودن آن محافظت کنم. از یک جایی دیگر برایم عجیب بود که تمام این چیزها را با بررسی چند خط خطی ساده می تواند متوجه شد.
از روزی که کلینیک qEEG برگشتم، یکی از تصاویر نقشه مغزم را به عنوان پس زمینه دسک تاپ خود نگه داشته ام. البته چندان مطمئن نیستم که چرا از آن خوشم آمده است. تا یک جایی برایم جالب بود که فهمیدم چیزهای خوبی را می توان از روی این سرهای رنگی فهمید، اما بعد دوست داشتم تمام ذهنم برای خودم باشد و کسی نتواند آنرا به سادگی بخواند. چیزهایی جدیدی درباره خودم یاد گرفتم که ان را مدیون نقشه مغزی ام هستم.
stimulation